در پست قبل مثال هایی آورده شد که از درون علوم انسانی نبودند. همانطور که می دانید این روزها جهت پیکان نقد علوم غربی به سمت علوم انسانی می باشد. در صورتی که ریشه همه علوم پایه، انسانی و مهندسی یکسان می باشد. و شاید نتوان بیان کرد که علوم انسانی نشات گرفته از علوم تجربی است و یا بالعکس؟ مطلبی که قطعی است آن است که همگی یک هدف را دنبال می کنند و آن شناخت جهان و مسایل مربوط به آن می باشد. بنای این علوم بر اصالت انسان بدون اتصال به آسمان است.
برای ادامه بهتر است چند سوال را مطرح کنیم:
سوال اول: منظور از علم چیست؟
سوال دوم: هدف علم چیست؟
سوال سوم: آیا همیشه علم خوب است؟ آیا فراگیری علوم محدوده ای هم دارد؟ چرا در اسلام فراگیری بعضی از علوم حرام دانسته شده است؟
سوال چهارم: آیا می توان عنوان علوم غربی را گرفت و محتوای آن را به علوم اسلامی تغییر داد؟
سوال پنجم: منظور از سنت های الهی چیست؟ آیا می توان آن را به صورت انطباقی با علوم تجربی مقایسه نمود؟
سوال ششم: ملاک صحت یک علم چیست؟
سوال هفتم: مشکل واقعی کلیساها با دانشمندانی که از درون خود او بیرون آمده بودند چه بود؟
سوال هشتم: سیر تحول علوم در ممالک اسلامی به چه صورت بوده است؟
باید بگویم که بنده حقیر کل مقالات را قبلا ننوشته ام که حالا دقیقا بدانم از کجا شروع می کنم و به کجا قرار است برسم. لذا ممکن است انتقادات زیادی به آن وارد شود که از آن فراری نیستم.